(نیچ مارکتینگ از کلمه Niche گرفته شده که در لاتین با دو تلفظ متفاوت (نیچ) و (نیش) به کار میرود ! که در فارسی با اسم بازاریابی گوشه ای یا جاویژه ترجمه شده اند.
پیرامون انتقال سپرده های بانکی
براساس مقررات قانون عملیات بانکی بدون ربا، همه اشخاص حقیقی و حقوقی مشروط بر آنکه منع قانونی نداشته باشند، حق سپرده گذاری در همه بانک ها را دارند. سپرده گذاری، نوعی سرمایه گذاری و کسب سود از عملیات بانکی است که نتیجه آن، تقسیم سود حاصل از عملیات بانکی بدون ربا به نسبت مدت و مبلغ سپرده و سهم منابع بانک، بین سپرده گذاران و بانک سپرده پذیر است؛ با این تفاوت که معمولا سپرده گذاری در بانک ها از التهاب و ریسک های متداول اقتصادی همانند بازار سهام، ارز و سکه تقریبا در امان است، ضمن آنکه در حال حاضر به سپرده های بانکی مالیات تعلق نمی گیرد؛ هرچند طرفداران اداره مملکت از طریق مالیات چندان بی میل نیستند که به سپرده های مردم در بانک ها نیز مالیات عایدی سرمایه تعلق گیرد تا هزینه های کشور را از مالیات ستانی از مردم تامین کنند. صاحبان سپرده های بانکی اطمینان خاطر دارند که اصل سپرده های آنان به همراه سود علی الحساب سپرده همواره برای شان در بانک محفوظ است. میزان سود قطعی سپرده های بانکی نیز بستگی به عملکرد بانک دارد، اما سود قطعی سپرده های بانکی نسبت به سایر بازارهای سرمایه چندان قابل مقایسه نیست و عدم تعادل بین نرخ سود علی الحساب تسهیلات بانکی و سود علی الحساب سپرده های بانکی همواره منتهی به حاشیه سود به ضرر بانک ها می شود که در نتیجه آن، قیمت تمام شده منابع بانکی را افزایش می دهد. این مشکل در کنار تسهیلات تکلیفی و فرمایشی، از جمله چالش های بزرگ شبکه بانکی کشور بوده و بعضا منتهی به خلق ابربدهکاران بانکی شده است. طبیعی است اگر بانک مجبور به پرداخت تسهیلات تکلیفی و فرمایشی شود، بازده سرمایه گذاری سپرده های بانکی مردم چندان قابل توجه نخواهد بود؛ زیرا این نوع تسهیلات عمدتا منتهی به افزایش میزان مطالبات معوق بانکی خواهد شد. مهمترین ویژگی سپرده های بانکی، سطح پایین ریسک تجاری آن در مقایسه با سایر سرمایه گذاری هاست. صرف نظر از این مباحث، پرسش آن است که آیا سپرده های بانکی قابل انتقال به سایر اشخاص حقیقی و حقوقی هست یا خیر؟
در حال حاضر، سپرده گذاری در بانک های ایران در دو دسته کلی سپرده های قرض الحسنه و سپرده های سرمایه گذاری مدت دار تقسیم می شوند. سپرده های قرض الحسنه نیز به سپرده قرض الحسنه جاری و سپرده قرض الحسنه پس انداز تقسیم شده اند. براساس عرف و رویه بانک ها، سپرده گذاری مدت دار به سه دسته حاشیه سود دقیقاً چیست؟ کلی سپرده های کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت تقسیم می شود. کمترین نرخ سود علی الحساب به سپرده های کوتاه مدت (معمولا کمتر از یک سال) و بیشترین نرخ سود علی الحساب سپرده های بانکی به سپرده های بلندمدت تعلق می گیرد، اما زمانی که بحث انتقال سپرده مطرح می شود، باید مشخص کرد که منظور از انتقال سپرده دقیقا چیست؟ آیا در انتقال سپرده، حساب سپرده با تمام موجودی و نیز با تمام امتیازات و حقوقی که به حساب تعلق می گیرد، به انتقال گیرنده منتقل حاشیه سود دقیقاً چیست؟ می شود و حساب سابق بسته شده و حساب جدیدی به نام انتقال گیرنده افتتاح می شود؟ یا آنکه این فرآیند بانکی فقط مبلغ سپرده را دربر می گیرد و ناظر به انتقال حساب سپرده نیست؟ با یادآوری این مطلب که در عرف بانکی هرگونه امتیاز بانکی درجه اول به حساب تعلق می گیرد، بنابراین آیا امتیازات تعلق گرفته به حساب سپرده گذار با انتقال به حساب جدید منتقل نخواهد شد؟ فرض کنید که حساب قرض الحسنه پس انداز شما در قرعه کشی بانک برنده یک دستگاه اتومبیل شده باشد، آیا انتقال سپرده قرض الحسنه در این حالت به معنای انتقال مبلغ سپرده و همچنین جایزه تعلق گرفته به این سپرده است؟ یا آنکه فقط مبلغ سپرده به انتقال گیرنده منتقل خواهد شد؟ همچنین در سپرده های سرمایه گذاری مدت دار علاوه بر سود سپرده، ممکن است امتیازات بانکی نظیر اولویت برای دریافت تسهیلات بانکی به حساب تعلق گیرد؛ مثلا بانک مسکن در مورد سپرده گذاری مدت دار براساس توافق با مشتری متعهد است که به صاحب حساب سپرده تسهیلات مسکن بدهد. سوال این است که آیا با انتقال سپرده، امتیاز تعلق گرفته به حساب یعنی تسهیلات بانکی نیز به انتقال گیرنده منتقل خواهد شد یا خیر؟ و بالاخره آیا دارندگان حساب سپرده گذاری مدت دار می توانند با بانک توافق کنند که سپرده آنها مسدود شده و وثیقه تسهیلات بانکی باشد؟
از جنبه موازین حقوقی، در هر سپرده بانکی دو طرف اصلی وجود دارد: سپرده گذار و سپرده پذیر (بانک)؛ یعنی هر شخص حقیقی و حقوقی البته مشروط به نداشتن مانع قانونی، می تواند در همه بانک ها سپرده گذاری کند. رابطه حقوقی بین بانک و سپرده گذار مبتنی بر قراردادی است که به امضای هر دو طرف می رسد و حقوق و تعهدات هر یک از آنان دقیقا در این قرارداد مشخص می شود. انواع سپرده های بانکی نیز همانطور که گفته شد، به دو دسته سپرده های قرض الحسنه (شامل سپرده جاری و سپرده پس انداز) و سپرده های سرمایه گذاری مدت دار تقسیم می شوند. به سپرده های قرض الحسنه، خواه سپرده جاری و خواه سپرده پس انداز، سود اصلا تعلق نمی گیرد؛ زیرا حساب قرض الحسنه مبتنی بر حاشیه سود دقیقاً چیست؟ عقد قرض است و اضافه گرفتن در عقد قرض، ربای قرضی محسوب می شود، ضمن آنکه سود نیز حاصل معامله است. بنابراین سپرده های قرض الحسنه از نظر هزینه جذب منابع بانکی، جزو منابع ارزان قیمت بانک ها محسوب می شوند. البته سپرده های پس انداز در قرعه کشی بانک شرکت داده می شود و اگر شانس یاری کند، ممکن است جایزه ای براساس قرعه به حساب تعلق گیرد. از نظر حقوقی، سپرده های قرض الحسنه مبتنی بر مقررات عقد قرض هستند. عقد قرض نیز ماهیت تملیکی دارد؛ یعنی مبالغ سپرده های قرض الحسنه پس از واریز به حساب، جزو منابع داخلی بانک ها محسوب می شوند، اما متقابلا بانک به طور قانونی ضامن اصل مبلغ سپرده به حساب می آید. به همین جهت، دارنده حساب جاری یا حساب پس انداز می تواند تمام یا بخشی از موجودی حساب جاری را با صدور چک یا حواله بانکی مستقیما به دیگری منتقل نماید. برعکس سپرده های قرض الحسنه، به سپرده های مدت دار سود سپرده گذاری پرداخت می شود. سود نیز حاصل به کارگیری سپرده در عملیات بانکی است که به دو صورت سود علی الحساب و سود قطعی به نسبت مبلغ و مدت سپرده و سهم منابع بانک به سپرده گذاران پرداخت می شود. حداقل مبلغ سود علی الحساب سپرده های بانکی نیز براساس مصوبه شورای پول و اعتبار تعیین می شود. براساس رویه بانکی با توجه به مدت سپرده گذاری، سپرده های مدت دار به سپرده های کوتاه مدت، سپرده های میان مدت و سپرده های بلندمدت تقسیم می شوند؛ هرچند در حال حاضر فقط سپرده های میان مدت در سیستم بانکی کشور رواج دارند. همچنین سپرده های سرمایه گذاری مدت دار ماهیتا درآمدزا هستند. در این میان، وقتی بحث از انتقال سپرده می شود، دو نوع انتقال می تواند مطرح باشد: انتقال قهری و انتقال ارادی. بنابراین ادامه بحث بر انتقال قهری و انتقال ارادی سپرده های بانکی متمرکز خواهد شد:
نخست؛ انتقال قهری سپرده های بانکی
فوت سپرده گذار از شایع ترین علل انتقال قهری سپرده های بانکی است؛ یعنی با فوت سپرده گذار، حساب یا موجودی حساب به طور قهری به ورثه سپرده گذار منتقل می شود. معمولا رویه بانک ها در مورد فوت سپرده گذار و انتقال قهری، پرداخت مبلغ سپرده به ورثه قانونی متوفی آن است که تا زمانی که ورثه درخواست دریافت مبلغ حساب سپرده را نداشته باشند، حساب سپرده همچنان به قوت خود باقی است و اگر امتیازی نیز به حساب سپرده تعلق گیرد، متعلق به همه ورثه به نسبت سهم شان از ارث خواهد بود، اما بحث مهم حقوقی این است که آیا با فوت مالک سپرده فقط مبلغ سپرده به ورثه قانونی سپرده گذار تعلق می گیرد که پرداخت آن توسط بانک ها به ورثه متوفی منوط به پرداخت مالیات بر ارث شده است؟
طبق گزارش رسانه ها، «بانک ها به محض اطلاع از مرگ مشتریان خود، دارایی آنها را مسدود کرده و از تحویل بلافاصله آن به بازماندگان خودداری می کنند. آنها به بازماندگان مشتریان خود اعلام می کنند دارایی متوفی پس از کسر مالیات بر ارث و فرآیند انحصار وراثت پرداخت می شود. این موضوع در حالی رخ می دهد که فرآیند انحصار وراثت برخی متوفیان گاهی بسیار طولانی شده و تا دو سه سال نیز طول می کشد.» البته باید توجه داشت که سپرده گذاری در بانک ها مبتنی بر توافق یا قرارداد مکتوب بین بانک و سپرده گذار است. بنابراین سپرده گذاری در بانک ها صرف گذاشتن پول در بانک نیست که با فوت سپرده گذار، مالکیت آن به ورثه قانونی وی منتقل شود، بلکه براساس قرارداد سپرده گذاری بانک و سپرده گذاری با هم پیمان می بندند که بانک مبلغ سپرده را در عملیات مجاز بانکی به کار برد و کسب سود کند. به طور کلی با فوت طرف قرارداد، کلیه حقوق و تعهدات ناشی از قرارداد قهرا به ورثه قانونی وی منتقل خواهد شد؛ مگر آنکه قرارداد از عقودی باشد که با فوت یکی از طرفین خود به خود منحل شود. از نظر نگارنده، قرارداد سپرده گذاری بانکی، عقد لازم است و با فوت سپرده پذیر منحل نمی شود. بنابراین با فوت سپرده گذار، کلیه حقوق و به عبارتی، کلیه امتیارات تعلق گرفته به سپرده گذاری به ورثه قانونی سپرده گذار منتقل خواهد شد. در مجموع، فوت از جمله عوامل انفساخ قرارداد سپرده گذاری نیست و از نظر مبانی حقوقی، بانک ها پس از فوت سپرده گذار مجاز نیستند مبلغ سپرده را در حساب مسدود نگه دارند و بدان سود ندهند. بنابراین اگر امتیازی به سپرده تعلق گرفته است، به طور منطقی بایستی به ورثه قانونی سپرده گذار منتقل شود.
دوم؛ انتقال ارادی سپرده های بانکی
منظور از انتقال ارادی سپرده های بانکی، توافق بانک و سپرده گذار و شخص ثالث برای انتقال سپرده به شخص ثالث است. در مورد انتقال ارادی سپرده های بانکی، موضوع تابع مقررات ویژه ای است که بانک مرکزی به سیستم بانکی کشور ابلاغ کرده است. در این زمینه، اداره کل نظارت بر بانک ها و موسسات اعتباری بانک مرکزی در اردیبهشت ماه 1381 طی بخشنامه شماره 192 به بانک ها اعلام کرده است: «پیرو استعلام تعدادی از بانك ها مبنی بر امكان انتقال سپرده های سرمایه گذاری بلندمدت به غیر به استحضار می رساند: شورای محترم پول و اعتبار در نهصد و هفتاد و ششمین جلسه مورخ 1381/02/08 خود با انتقال سپرده های سرمایه گذاری بلندمدت به پدر، مادر، همسر و فرزندان سپرده گذار، با رعایت سایر مقررات موافقت نمود.» همان گونه که ملاحظه می شود، در این مصوبه انتقال سپرده های سرمایه گذاری بلندمدت، آن هم به بستگان نزدیک (شامل پدر، مادر و فرزندان سپرده گذار) مجاز اعلام شده است. طبق رویه بانکی، حداقل مدت ماندگاری سپرده در بانک، یک سال کامل است. بنابراین طبق مصوبه مورد اشاره، سپرده های میان مدت و کوتاه مدت و همچنین سپرده های جاری و قرض الحسنه قابل انتقال نیستند. افزون بر آن، شرایط انتقال سپرده، بستن حساب سپرده گذار و افتتاح حساب برای انتقال گیرنده سپرده مطرح نیست. در ادامه این روند، بانک حاشیه سود دقیقاً چیست؟ مرکزی اخیرا بخشنامه ای جدید در مورد نحوه انتقال سپرده صادر و به شبکه بانکی کشور ابلاغ کرده است. در بخشنامه 19480 مورخ 29 فروردین ماه 1401 بانک مرکزی به استناد مصوبه شورای پول و اعتبار مقرر شده است: «انتقال سپرده های سرمایه گذاری بلندمدت صرفا به پدر، مادر، همسر و فرزندان سپرده گذار مشروط به بسته شدن سپرده و افتتاح یک حساب سپرده سرمایه گذاری مدت دار جدید به نام فرد مورد نظر با شرایط سپرده بسته شده و حداکثر تا سررسید آن سپرده مجاز می باشد. این مصوبه پس از تمهید شرایط لازم در سامانه های اطلاعاتی بانک ها و مؤسسات اعتباری غیربانکی لازم الاجرا خواهد بود.» در واقع، مصوبه جدید شورای پول و اعتبار، همان مصوبه قبلی است؛ با این تفاوت که براساس مصوبه جدید بایستی حساب قدیم (به نام صاحب سپرده) بسته شده و حسابی جدید به نام انتقال گیرنده سپرده در بانک باز شود. بنابراین براساس مصوبه جدید، سپرده گذار سابق دیگر دارنده حساب سپرده نیست، بلکه انتقال سپرده از نظر فرآیندهای بانکی موجب می شود که حساب قبلی کلا بسته شده و حسابی جدید به نام انتقال گیرنده افتتاح شود؛ ضمنا کلیه امتیازات بانکی تعلق گرفته به حساب قدیم به حساب جدید منتقل خواهد شد. باید توجه داشت که انتقال سپرده غیر از وکالت برداشت از حساب سپرده یا بخشش و صلح مبلغ سپرده است. از نظر تحلیل حقوقی، انتقال سپرده نوعی تبدیل تعهد به اعتبار تغییر متعهدله است. سپرده گذار کنار می رود و شخصی دیگر جایگزین وی می شود. بدین ترتیب، براساس بخشنامه جدید بانک مرکزی:
اولا؛ انتقال سپرده فقط به بستگان درجه یک یعنی پدر و مادر و همسر و فرزندان سپرده گذار امکان پذیر است. به عبارت دیگر، انتقال بانکی حساب سپرده به نام اشخاص ثالث و غیرخویشاوندان در بخشنامه بانک مرکزی پیش بینی نشده است.
ثانیا؛ براساس مقررات بانک مرکزی، فقط سپرده های سرمایه گذاری مدت دار (بلندمدت) قابل انتقال هستند. بنابراین سایر سپرده های بانکی قابل انتقال نیستند.
خلاصه آنکه انتقال سپرده های سرمایه گذاری بلندمدت هیچ گونه تغییری در حقوق و تعهدات متقابل بین بانک و جانشین سپرده گذار نخواهد داد. بانک حتی در صورت انتقال سپرده بایستی مبلغ سپرده را در عملیات بانکی مجاز و مشروع به کار برد و سود سپرده گذاری را به صورت علی الحساب و سود قطعی سپرده را کلا به جانشین قانونی سپرده گذار پرداخت نماید. به عبارت بهتر، مالکیت مبلغ سپرده پس از انجام تشریفات قانونی به منتقل الیه منتقل خواهد شد و سپرده گذار قبلی از صف سپرده گذاران بانک خارج خواهد شد. ایراد مهم حقوقی که به سیاست گذاری بانک مرکزی در مورد انتقال سپرده های بانکی وارد به نظر می رسد، منحصر کردن این موضوع به خویشاوندان درجه یک سپرده گذاران است. از نظر مقررات انتظامی و شاید اعمال سیاست های مبارزه با پولشویی، این مطلب تا حدودی قابل درک و توجیه است، اما از نظر مبانی حقوقی باید توجه داشت که هر شخص حقیقی و حقوقی حق دارد در صورت نداشتن منع قانونی، بخشی یا تمام حقوق ناشی از سپرده گذاری بانکی خود را به هر شخص حقیقی و حقوقی که مایل باشد، واگذار نماید و انتقال دهد. پس منحصر نمودن این موضوع به خویشاوندان درجه یک سپرده گذار، مبنای حقوقی جز اعمال مقررات انضباطی بانک حاشیه سود دقیقاً چیست؟ مرکزی ندارد. بر این اساس در سیاست گذاری بانکی، محدود کردن اراده افراد نیز باید صرفا در حوزه مصالح و منافع عمومی صورت گیرد. بنابراین اعمال محدودیت های بانکی نظیر منع انتقال سپرده های بانکی به سایر اشخاص یا ممنوع کردن توافق سپرده گذاران و بانک ها برای استفاده از سپرده های بانکی به عنوان تضمین تسهیلات بانکی، چندان با مبانی قانونی و اصل آزادی اراده سازگار نیست و اعمال این گونه محدودیت های بانکی بایستی منحصر به موارد خیلی محدود و در چارچوب مصالح و منافع عمومی شود، نه آنکه تبدیل به یک قاعده عمومی در صنعت بانکداری و سیاست گذاری بانک مرکزی شده و اصل آزادی اراده در توافقات بین مشتریان و بانک ها روز به روز محدودتر شود.
مدیریت تولید چیست؟
تولید بدون در نظر گرفتن اندازه شرکت یا کارخانه تولید کننده، میتواند عملی بسیار پیچیده باشد. مدیریت فرآیند تولید شامل در نظر گرفتن متغیرهای زیادی مانند نیروی کار، تجهیزات، مواد اولیه، گردش کار و غیره است. هدف مدیریت تولید، بهینه سازی تولید و یافتن تعادل بین کیفیت و ظرفیت کالاهای تولید شده و زمان و منابع صرف شده برای تولید است. در این مقاله درباره مفهوم مدیریت فرآیند تولید و چگونگی آن صحبت خواهیم کرد.
مدیریت تولید به چه معناست؟
مدیریت فرایند تولید را میتوان یکی از اصلیترین و مهمترین وظایف در کسب و کارهای تولیدی قلمداد کرد. اما مدیریت تولید چیست؟ مدیریت تولید فرآیند مدیریت تبدیل نهادههای تولید (مواد اولیه، منابع انسانی و سرمایه) به خروجیهای تولید (کالاهایی که یک شرکت تولید میکند) است. این بخشی جدایی ناپذیر از مدیریت کلی کسب و کار است و شامل نظارت بر برنامه ریزی حاشیه سود دقیقاً چیست؟ و همچنین اجرای فرآیند تولید میشود. بنابراین، مدیریت فرآیند تولید شامل مدیریت مواد، موجودیهای فیزیکی، رعایت مشخصات طراحی، استفاده از تجهیزات و نیروی کار به منظور اجرای استراتژی تولید شرکت است.
نقش مدیریت تولید
نقش مدیریت تولید هماهنگ کردن تمام جنبههای کلیدی مرتبط با تولید است. گاهی اوقات از این جنبهها با عنوان 5M تولید نیز یاد میشود. این موارد عبارتند از:
- نیروی کار و نیروی کار (Men)
- ماشین آلات (machines)
- روشها، فرایندهای تولید، ایستگاههای کاری و مسیرها (methods)
- مواد (materials)
- پول، تامین مالی و استفاده از دارایی (money)
مدیریت موثر و مستمر تولید، کلید تحقق دستاوردهای بهرهوری و به روز نگه داشتن فرآیند تولید است. یک عملیات تولیدی که به خوبی طراحی و اجرا شده باشد، مستقیماً منجر به افزایش سود، کنترل هزینهها و بهبود نتایج میشود.
حوزههای مختلف مدیریت تولید
مدیریت تولید مستلزم هماهنگی و نظارت بر افراد، مواد و تجهیزات است. از این رو مدیران تولید باید به طور مستمر در چهار حوزه کلیدی تصمیم گیری کنند:
- برنامه ریزی تولید: برنامهریزی تولید حوزهای است که زمانبندی اصلی تولید در آن انجام میشود. این حوزه نیاز به مدیرانی دارد که تصمیم بگیرند تولید از کجا شروع شود. برای مثال کدام از ماشینها یا کدام تاسیسات. همچنین نیاز به تصمیم گیری در مورد زمان شروع تولید دارد. محصولات مختلف با سرعتهای مختلف تولید میشوند و برای تکمیل نیاز به ورودیهای متعددی دارند. در برنامه ریزی تولید تصمیم گیری درباره میزان تولید هر محصول، زمان تولید آن و منابع مورد نیاز برای تولید انجام میشود.
- کنترل تولید: مدیران در حوزه کنترل تولید، دقیقاً مانند یک افسر راهنمایی و رانندگی در یک تقاطع شلوغ هستند. مدیران تولید کارکنان و تجهیزات را هدایت میکنند تا مراحل را برای تکمیل بخشی از کالای نهایی انجام دهند. کنترل تولید همچنین شامل مدیریت فعال در برابر استانداردهای کیفیت و همچنین نظارت دقیق بر سرعت تولید در برابر سرعت برنامهریزی شده است.
- بهبود فرایند: همه مدیران تولید مسئول نظارت و هدایت بهبود مستمر هستند. بسیاری از شرکتها ممکن است از روشهایی مانند Leanیا Six Sigma برای رسمی کردن این تلاشها استفاده کنند. اما حتی بدون چنین روشهایی نیز هیچ فرآیندی ثابت نیست و مدیریت تولید نیازمند اصلاح و بهبود فعالیتهای تجهیزات و نیروی کار هستند. ماشینآلاتوتجهیزات: همانطور که مدیران تولید به نظارت بر کارکنان برای انجام وظایف نیاز دارند، تجهیزات نیز باید مدیریت شوند تا در شرایط بهینه باقی بمانند. هزینههای تعمیر و نگهداری معمولاً به بهای تمام شده کالاها اضافه میشود.
دلیل اهمیت مدیریت تولید
بدون مدیریت موثر فرآیندهای تولید، خطا و ناکارآمدی در یک کسب و کار تولیدی رایجتر خواهد بود. دلایل دیگری نیز وجود دارد که اهمیت مدیریت فرآیند تولید برای عملیات تجاری را نشان میدهد:
- کاهش هزینه تولید: مدیریت تولید با به حداکثر رساندن خروجیها و در عین حال به حداقل رساندن ورودیها، هزینه مورد نیاز برای تولید محصولات نهایی را کاهش میدهد. این افزایش خروجی و کاهش وزوری میتواند برای بهبود حاشیه سود و مدیریت هزینه ها استفاده شود. یا ممکن است برای اطمینان از کسب مزیت رقابتی و کاهش قیمت استفاده شود.
- رقابت پذیری را بهبود میبخشد: دانستن اینکه محصولات مناسب به موقع در دسترس هستند و طبق برنامه تحویل داده میشوند، به این معناست که یک شرکت همیشه در بازی رقابت است.
- اهداف تجاری را تحقق میبخشد: مدیریت تولید به شرکتها کمک میکند تا کالاهای نهایی را بهطور کارآمد تولید کنند. با مدیریت موثر تولید محصولات نهایی همیشه با کیفیت بالا ساخته میشوند. همچنین در موقع نیاز تحویل داده میشوند. کسبوکارها میتوانند از این چیزها برای رشد کسبوکار، تضمین سرمایه برای بهبود و افزایش رضایت مشتری استفاده کنند.
- تصویر برند را بهبود میبخشد: برندسازی و تصویر برند امروزه اهمیت زیادی پیدا کرده است. مدیریت موثر تولید به این معنی است که مشتریان میتوانند به کیفیت و در دسترس بودن محصولات اطمینان داشته باشند. در نتیجه کیفیت بالا و تحویل به موقع تصویر برند در ذهن مشتریان بهبود خواهد یافت.
- استفاده از منابع را بهینه میکند: مدیریت فرآیند تولید به این معنی است که نیروی کار، تجهیزات و منابع در فرآیند تولید بهینه میشوند. این میتواند سطح ضایعات را کاهش دهد و محیطی مثبت و متعادل برای کارکنان ایجاد کند.
مراحل مدیریت تولید
- مسیر را تنظیم کنید: قبل از اینکه بتوانید شرکت خود را به سمت موفقیت سوق دهید، باید بدانید که چه هدفی را دنبال میکنید. قصد دارید چه چیزی بسازید؟ محصولات شما در کجا تولید خواهند شد؟ آیا تولید تمامی قطعات بر عهده شرکت است یا برخی از آنها برون سپاری میشود؟ به چه نوع تجهیزاتی نیاز خواهید داشت؟ آیا به اهداف تولید خود فکر کردهاید؟ ظرفیت تولید شما چقدر است؟ آیا تقاضای بازار وجود دارد؟ آیا جدول زمانی تولید شما با تقاضای فعلی مطابقت دارد؟ پاسخ به این سؤالات و موارد دیگر را باید در طرح کسب و کار شما یافت. طرح کسب و کار به عنوان پایهای عمل میکند که شرکت شما بر اساس آن ساخته میشود.
- تمرکز بر مدیریت موجودی: مدیریت موجودی در یک تجارت تولیدی حیاتی است. موجودی شما فقط از محصولات شما تشکیل نمیشود، بلکه از مواد و قطعاتی که برای تولید محصولات خود نیاز دارید تشکیل شده است. سازماندهی و ردیابی همه این مواردی که از عرضه کنندگان مختلف به موجودی شما وارد و خارج میشوند، نیاز به زمان و هزینه دارد. ناگفته نماند که مدیریت موجودی شما میتواند بر کارایی تولید، کیفیت محصول و هزینههای تولید محصول تأثیر بگذارد. یکی از مهمترین چیزهایی که باید در اینجا به خاطر بسپارید، مدیریت زنجیره تامین است. شما باید برنامههای پشتیبان برای هر گونه اختلال پیش بینی نشده را داشته باشید. مانند زمانی که یک تامین کننده به طور ناگهانی تولید یک ماده یا قطعه خاص را متوقف میکند. این میتواند به معنای نگه داشتن یک موجودی احتیاطی یا یک تامین کننده جایگزین باشد. همانطور که گفته شد، زیاد روی موجودی خود سرمایه گذاری نکنید. ممکن است داشتن موجودی بیشتر از نیازتان ایده خوبی به نظر برسد. اما اگر برای مدت طولانی در قفسه بماند، در نهایت به دلیل هزینههای عملیاتی، پول را از دست خواهید داد. اگر راهی برای محاسبه دقیق زمان سفارش مجدد پیدا کنید، نیازی نیست همیشه موجودی زیادی در اطراف خود انبار کنید.
- ارتقای بهره وری خط تولید: در مرحله بعد، مطمئن شوید که خط تولید شما بهینه شده است. ثانیههای از دست رفته میتواند به ساعتهای از دست رفته بیانجامد که به معنای هزینههای غیر ضروری است. چند کار وجود دارد که میتوانید برای اطمینان از بهرهوری خط تولید انجام دهید: مطمئن شوید که فضای کارخانه شما تمیز است. در پایان هر روز کاری، هرگونه کثیفی و زباله را از بین ببرید. علاوه بر این، اطمینان حاصل کنید که همیشه نور مناسب وجود دارد. یک فضای کاری تمیز باعث افزایش بهرهوری میشود. همه چیز را در خط تولید سازماندهی کنید. سازماندهی یعنی مکانی برای همه چیز و هر چیزی در جای خود. اگر کارگران شما نیاز به جستجوی ابزار یا مواد خود داشته باشند، وقت گرانبهای خود را از دست خواهند داد. اشیایی که بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند باید به راحتی قابل دسترسی باشند. خطمشیها و دستورالعملهای واضحی ایجاد کنید که به کارکنان کمک میکند استانداردهایی را که تعیین میکنید درک کنند. این کارها همچنین به حفظ “عاداتی” که میخواهید آنها را شکل دهند کمک میکند.
- سرمایه گذاری در فناوری جدید فناوری: فناوریهای تولید دائماً در حال پیشرفت هستند. اگر میخواهید شرکت شما رقابتی باقی بماند، باید به محض اینکه بتوانید روی فناوری جدید سرمایهگذاری کنید.
- اجرای یک استراتژی فروش و بازاریابی رقابتی: رشد کسب و کار تولیدی شما به معنای جذب مشتریان بیشتر است. به طور طبیعی، برای انجام این کار، باید مردم را وادار کنید تا در مورد تجارت شما و چیزهایی که ارائه میدهد بیاموزند. استراتژی فروش شما باید اطمینان حاصل کند که بازار هدف از برند، محصولات و اینکه چگونه هر دوی آنها از رقبای شما متمایز هستند آگاه است. راههای زیادی برای اطلاع رسانی درباره کسب و کار شما وجود دارد – ایمیل، رسانههای اجتماعی، ویدئوها، وبلاگها و غیره. اما محتوا بستگی به این دارد که میخواهید برند شما چگونه درک شود. آیا مدعی تولید و تحویل سریع هستید؟ مطمئن شوید که تیم تولید شما آگاه و قادر به ارائه است. اگر میخواهید بگویید که تولید کمهزینه ارائه میدهید، باید مطمئن شوید که واقعاً میتوان آن را انجام داد. در واقع میتوان گفت که حوزه فروش و بازاریابی در ابعاد گستردهای به مدیریت تولید وابسته است.
سخن آخر
راه اندازی و اداره یک کسب و کار تولیدی آسان نیست. در درجه اول راهاندازی و اداره موفق یک کسب و کار تولیدی و اجرای مدیریت ژاپنی مستلزم مدیریت موثر تولید است. مدیریت تولید فرآیند برنامه ریزی موثر و تنظیم عملیات آن بخش از شرکت است که مسئول تبدیل واقعی مواد به محصولات نهایی است. این تعریف دامنه مدیریت تولید را به آن دسته از فعالیتهای یک شرکت محدود میکند که با فرآیند تبدیل ورودیها به خروجیها مرتبط است. در حقیقت مدیریت فرآیند تولید به معنی مدیریت مواد، نیروی کار، تجهیزات، عرضه و تقاضا و تدارکات است. مدیریت ضعیف در هر یک از این زمینهها می تواند منجر به سودآوری کم یا بدتر از آن، شکست کسب و کار شود.
سوالات متداول
مدیریت تولید به کاربرد اصول مدیریت در عملکرد تولید در یک کارخانه اشاره دارد. به عبارت دیگر مدیریت تولید شامل اعمال برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل فرآیند تولید است.
مدیریت تولید به شرکت کمک میکند تا محصول جدیدتر و با کیفیت بالاتر تولید کند. این محصولات در بازار ارائه میشوند و رضایت کامل خریداران کسب خواهند کرد.
برنامهریزی تولید، کنترل تولید، بهبود فرآیند و مدیریت ماشین آلات و تجهیزات حوزههای مختلف مدیریت تولید را تشکیل میدهند.
حاشیه سود دقیقاً چیست؟
به جای اینکه یک ماهی قرمز در دریا باشید، یک قزل آلا در رودخانه باشید.
این تقریبا یک مثال کوچک از بازاریابی گوشه ای یا نیچ مارکتینگ بود که خواندید!
ممکن است بخواهید وارد کسب و کاری بشوید که تعداد رقبای زیادی در آن وجود دارند. یا اینکه چند کسب و کار بزرگ و قوی هستند که هزینه تبلیغات آنها چند برابر سود سالانه کسب و کار شماست.
در این صورت بازارگوشه ای میتواند گزینه خوبی برای شروع باشد. گوشه ای از بازار که تا امروز شرکت ها یا افراد بزرگ نخواستند یا نتوانستند روی آن تمرکز کنند و به همین دلیل هنوز نیازهایی در آن بخش از بازار وجود دارد.
در این بخش در مورد نیچ مارکتینگ یا بازاریابی گوشه ای صحبت میکنیم و به مزایا و معایب استفاده از این استراتژی میپردازیم.
نیچ مارکتینگ یا بازاریابی گوشه ای چیست؟
اگر بخواهیم خیلی کتابی به قضیه نگاه کنیم، به آن بخشی از بازار که هنوز شرکتها و اشخاص بزرگ واردش نشدن نیچ مارکت میگوییم و به استراتژی بازاریابی شرکت هایی که وارد این فضا میشوند و نیازهای آن بخش را برطرف میکنند ، نیچ مارکتینگ گفته میشود.
نیچ مارکتینگ یک فرصت مناسب برای کسب و کار های نوپاست!
چون یک استراتژی متمرکز و کاربردی برای بخش دست نخورده ای از بازار به همراه دارد. و این یعنی کسب و کار های کوچک میتوانند با بودجه کمتر خدمات یا محصولشان را به قشر خاصی از مشتریان معرفی کنند.
(نیچ مارکتینگ از کلمه Niche گرفته شده که در لاتین با دو تلفظ متفاوت (نیچ) و (نیش) به کار میرود ! که در فارسی با اسم بازاریابی گوشه ای یا جاویژه ترجمه شده اند.
اگر میخواهیدخدمات یا محصول شما دیده شود، اول از همه باید دنبال بخشی از بازار بگردید که نیاز مشترک گروهی از مخاطبان در آن نهفته است و تا امروز کمترکسی در راستای رفع آن تلاش کرده است. گاهی ممکن است گوشه ای کاملا بکر باشد و شما به عنوان اولین نفر این نیاز را پیدا کرده باشید!
اگر منطقی به قضیه نگاه کنید وقتی که هویت خود را در یک صنعت یا بازار جا می اندازید، میتوانید با استراتژی های بازاریابی هدفمند پیام خودتان را به طور مستقیم به مشتریان ایده آل خود برسانید به گونه ای که توجه آنها را جلب کنید.
نیچ مارکتینگ دقیقا تلاش برای پیدا کردن مشتری ایده آل در یک بازار کوچک و تبلیغ و فروش محصولات به آنهاست.
اندازه نیچ مارکت کوچک است چون تعداد مشتریان کمتر است.
مصرف کنندگان در این بازارها نیازها، سلایق یا اهداف منحصر به فرد خودشان را دارند. اکثر برندهای لوکس دنیا مثل هرمس شَنِل یا لوئیس ویتون برای کسب درآمد و فروش محصولاتشان به این استراتژی اعتماد کرده اند.
مثال بارز تر موادغذایی ارگانیک است که توجه ویژه ای به بخشی از بازار دارد.
در نتیجه فروش در این بازار در مقایسه با مارکت انبوه نسبتا محدود است!
مزایا نیچ مارکتینگ یا بازاریابی گوشه ای:
تمرکز و حفظ بیشتر منابع: از جهتی که خدمات در این روش برای مشتریان کمتری ارائه میشوند، میتوانید منابع بیشتری را برای شناخت بازار هدف خودتان درنظر بگیرید که منجر به نتیجه بیشتری در بازاریابی میشود.
رقابت کمتر: استراتژی بازاریابی گوشه ای شامل هدف قراردادن بازارهایی است که از بازار اصلی دور هستند. دقیقا باید بخش های خاصی از بازار را هدف بگیرید که افراد یا شرکت های بزرگ علاقه چندانی به ورود به آن بخش ها ندارند.شرکت های بزرگ عموما دوست ندارند وارد بازاری بشوند که نرخ سود آن به نسبت کار خودشان پایین باشد. بخاطر همین شما برای شروع نیازی به رقابت با کسی ندارید و میتوانید قیمت های اختصاصی خودتان را داشته باشید.
وفاداری: در نیچ مارکت شرکت ها شانس بیشتری برای برای جلب رضایت مشتری دارند و برای رفع نیازها و خواسته های مصرف کننده تخصص دارند. و این باعث ارتباط قوی بین شما و مشتریانتان میشود.
حاشیه سود بالا: چون رقابت کم است و فشار چندانی از طرف رقبا وارد نمیشود، این امکان وجود دارد که محصول و خدمات را با قیمت بالا بفروشید و حاشیه سود بالایی کسب کنید. محصول و خدمات شما انحصاری است. مشتری برای کالای منحصر به فرد و خاص، حاضر به پرداخت هزینه های بیشتر است.
سرعت بالا: به خاطر تمرکزی که روی یک بخش از بازار دارید و ارائه تخصص ویژه در همان قسمت، مخاطبان و مشتریان، به دفعات زیاد نام شما یا برندتان را میشنوند یا با خدماتتان بارها روبرو خواهند شد. این موضوع باعث اعتمادسازی بیشتر در بین مردم و مشتریان میشود. (التبه کیفیت محصول و خدمات هم خیلی روی این نکته تاثیر دارد.)
معایب نیچ مارکتینگ یا بازاریابی گوشه ای:
مقیاس کوچکتر: گوشه ی بازار بخاطر تقاضاها و نیازهای خاص، مشتری کمتری دارد. بنابراین افزایش حجم فروش و تولیدمحصول کمی زمان بر خواهد بود.
موانع کم برای ورود: چون برای شروع نیاز به سرمایه ی نسبتا کمی هست، ممکن است در طولانی مدت شاهد ورود رقبای جدید زیادی باشید و این یعنی رقابت مستقیم.
کمالگرایی: این بخش از بازار به شرکت هایی با استراتژی های کامل و راه حل های بهتر دارد. چون چشم انداز کمتری وجود دارد، فضای خطا هم کم است. پس شرکت ها یا افراد باید خدمات و محصولاتی را ارائه دهند که مشتری دقیقا آن را میخواهد.
خب! تا اینجا متوجه شدیم که نیچ مارکتینگ چیست و دقیقا بازار هدف کوچکی دارد.
برای مثال اگر شما میخواهید وارد فضای آموزش کسب درامد آنلاین شوید، اگر اینستاگرام را انتخاب کنید ممکن است بخشی از بازار را داشته باشید اما شانس شناخته شدن و رشد شما در شاخه ای کوچکتر مثل آموزش ادمینی اینستاگرام بیشتر میشود.
هرچه شاخه ای که انتخاب میکنید کوچکتر ، جزئی تر و تخصصی تر باشد، سرعت رشدتان بیشتر خواهد شد.
در کلام آخر هم این را بگویم که بازاریابی گوشه ای مزایا و معایب خودش را دارد. دقیقا مثل خیلی از استراتژی های دیگر بازاریابی. هیچ کدام را نمیتوانیم نادیده بگیریم و همه ی این ها بستگی به هدف شما ، محصول شما، خدمات شما، و همینطور استراتژی شما دارد.
بازار گوشه ای یک فرصت برای شرکت ها و کسب و کارهای کوچک محسوب میشود که با برنامه ریزی بهتر بتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند.
پس اگر خدمات یا محصولی برای قشر خاصی از مخاطبان را میتوانید با کیفیت بالا ارائه دهید به شما تبریک میگویم!
شما شانس ورود به نیچ مارکت را دارید…
اگر در مورد نیچ مارکتینگ و شخصی سازی کردن اون برای کسب و کار خودت سوالی داشتی یا نیاز داشتی با کسی مشورت کنی حتما از راه های ارتباطی مثل ایمیل یا پیج اینستاگرام بدونش به من پیام بده تا بتونم کمکت کنم رفیق
تحلیل فاندامنتال چیست؟
برخلاف تحلیل تکنیکال که بر پیشبینی تغییرات قیمت متمرکز است، هدف از تحلیل فاندامنتال تعیین ارزش واقعی اوراق بهادار است. با دانستن ارزش واقعی، یک سرمایهگذار میتواند آگاهانه در مورد سرمایهگذاری تصمیم بگیرد. در این آموزش، با تحلیل فاندامنتال و مؤلفههای مختلف آن آشنا میشویم.
تحلیل فاندامنتال چیست؟
«تحلیل فاندامنتال» یا «تحلیل بنیادی» (Fundamental Analysis) روشی برای اندازهگیری ارزش ذاتی اوراق بهادار با بررسی عوامل اقتصادی و مالی مرتبط با آن است. تحلیلگران بنیادی هر آنچه را که میتواند بر ارزش سهام تأثیر بگذارد، مطالعه میکنند؛ از عوامل اقتصاد کلان مانند وضعیت اقتصادی و شرایط صنعت گرفته تا عوامل اقتصاد خرد مانند اثربخشی مدیریت شرکت.
هدف نهایی تحلیل فاندامنتال، رسیدن به قیمتی است که سرمایهگذار بتواند آن را با قیمت فعلی اوراق بهادار مقایسه کند و مطلع شود که آیا اوراق بهادار کمتر از مقدار منصفانه ارزشگذاری شده یا بیشتر از آن. تحلیل فاندامنتال معمولاً از منظر کلان تا خرد برای شناسایی اوراق بهاداری انجام میشود که قیمت درستی از آنها در بازار وجود ندارد.
تحلیل بنیادی از دادههای عمومی برای ارزیابی ارزش سهام یا هر نوع دیگر از اوراق بهادار استفاده میکند. به عنوان مثال، یک سرمایهگذار میتواند با بررسی عوامل اقتصادی مانند نرخ بهره و وضعیت کلی اقتصاد، تحلیل فاندامنتال را برای تعیین ارزش اوراق قرضه انجام دهد.
ارزش ذاتی چیست؟
یکی از مفروضات اصلی تحلیل بنیادی این است که قیمت فعلی سهام، اغلب ارزش شرکت را که توسط دادههای عمومی در دسترس است منعکس نمیکند. فرض دوم این است که حاشیه سود دقیقاً چیست؟ ارزش منعکس شده از دادههای بنیادی شرکت به احتمال زیاد به ارزش واقعی سهام نزدیکتر است.
تحلیلگران اغلب از این مقدار واقعی فرضی به عنوان ارزش ذاتی یاد میکنند. با این حال، باید توجه داشت که کاربرد عبارت «ذاتی» معنای متفاوتی در ارزیابی سهام نسبت به معنای آن در سایر زمینهها مانند معاملات اختیارات دارد. در قیمتگذاری اختیار معامله از محاسبه استاندارد برای ارزش ذاتی استفاده میشود. با این حال، تحلیلگران از مدلهای پیچیده مختلفی برای رسیدن به ارزش ذاتی یک سهم استفاده میکنند. برای رسیدن به ارزش ذاتی سهام یک فرمول واحد و به طور کلی پذیرفته شده وجود ندارد.
به عنوان مثال، ممکن است سهام یک شرکت ۲۰۰ هزار تومان معامله شود و پس از تحقیقات گسترده در مورد شرکت، یک تحلیلگر تشخیص دهد که ارزش آن باید ۲۴۰ تومان باشد. یک تحلیلگر دیگر تحقیقاتی انجام میدهد و تعیین میکند که ارزش آن سهام باید ۲۶۰ تومان باشد. بسیاری از سرمایهگذاران میانگین چنین برآوردهایی را در نظر میگیرند و مثلاً در این مورد خاص فرض میکنند که ارزش ذاتی سهام ممکن است نزدیک به ۲۵۰ تومان باشد. غالباً سرمایهگذاران میخواهند سهامی را خریداری کنند که به میزان قابل توجهی کمتر از ارزش ذاتی معامله میشوند.
این امر منجر به این فرض سوم در تحلیل بنیادی میشود: بازار سهام در بلندمدت بنیادها را منعکس میکند. مسئله این است که هیچکس نمیداند «بلندمدت» واقعاً چه مدتی است.
چرا باید از تحلیل فاندامنتال استفاده کنیم؟
درک تحلیل فاندامنتال برای تعیین ارزشگذاری صحیح سهام در بازار ضروری است. تحلیلگران معمولاً عوامل کلان و خرد را برای شناسایی سهامهایی که با قیمتهای بالاتر و پایینتر از ارزش واقعی معامله میشوند، بررسی میکنند.
اگر یک سهام به درستی قیمتگذاری نشود، میتواند ارزش پولی بیشتری داشته باشد و سود بالاتری کسب کند. این امر به ویژه در مواردی که ارزش سهام زیر قیمت منصفانه ارزشگذاری شده باشد، صادق است.
تحلیلگران تصویر کلان را میبینند و وقتی صحبت از تحلیل فاندامنتال میشود، به جزئیات میپردازند. آنها علاقه دارند وضعیت اقتصاد را به طور کلی ارزیابی کنند و سپس به بررسی صنعت خاص مربوط به سهام بپردازند. البته عکس این ترتیب نیز ممکن است انجام شود.
تحلیلگران بنیادی عوامل جزئی مانند عملکرد فروش شرکت را بررسی میکنند. از طریق این تحقیقات است که تحلیلگر میتواند ارزش منصفانه بازار را برای یک سهام خاص مشخص کند. این تحلیلگر فاندامنتال است که با مطالعه عوامل اقتصادی مانند نرخ بهره و عملکرد ناشر اوراق قرضه (مانند تغییرات گذشته رتبهبندی اعتبار) ارزش اوراق قرضه را تعیین میکند.
تحلیل بنیادی سهام از سود، رشد در آینده، درآمد، بازده حقوق صاحبان سهام، حاشیه سود و انواع دادههای دیگر برای مشاهده عملکرد و ارزشگذاری شرکت بهره میگیرد. این امر عمدتاً شامل بررسی صورتهای مالی مربوط به چند ماه یا سال یک شرکت است.
اغلبِ تحلیلگران از عوامل بنیادی برای ارزیابی اوراق بهادار استفاده میکنند. اگر تصویر گستردهتری از اقتصاد و صنعت را میبینید و منابع مالی شرکت را بررسی میکنید، در واقع، یک تحلیل فاندامنتال انجام دادهاید.
تحلیل فاندامنتال کمّی و کیفی چه هستند؟
مشکلی که در تعریف کلمه فاندامنتال یا بنیاد وجود دارد این است که این کلمه میتواند هر آنچه را که مربوط به وجوه اقتصادی یک شرکت است، پوشش دهد. عوامل زیادی در بنیادهایی که باید تحلیل شود، نقش دارند. در واقع، تحلیل فاندامنتال میتواند به معنای هر چیزی باشد که مربوط به شرایط اقتصادی پیرامون یک شرکت است.
بدیهی است که اعدادی مانند درآمد و سود نیز شامل این بنیادها میشوند. همچنین عواملی از سهم بازار یک شرکت تا کیفیت مدیریت نیز بنیادهای یک سهم هستند. عوامل بنیادی مختلف را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: کمی و کیفی.
تحلیل فاندامنتال کمّی
«تحلیل فاندامنتال کمّی» (Quantitative Fundamental Analysis) مربوط به اطلاعاتی است که میتوان آنها را در قالب اعداد و مقادیر کمی بیان کرد. بنیادهای کمّی ویژگیهای قابل اندازهگیری یک کسب و کار هستند. به همین دلیل، بزرگترین منبع دادههای کمّی صورتهای مالی است. درآمد، سود، دارایی و موارد دیگر را میتوان با دقت زیادی اندازهگیری کرد.
صورت مالی واسطهای است که توسط آن شرکت اطلاعات مربوط به عملکرد مالی خود را افشا میکند. تحلیلگران بنیادی از اطلاعات کمّی صورتهای مالی برای تصمیمگیری در مورد سرمایهگذاری استفاده میکنند. سه صورت مهم مالی عبارتند از: صورت سود و زیان، ترازنامه و صورت جریان وجوه نقد. پارامترهای مهم تحلیل فاندامنتال کمّی را در ادامه معرفی خواهیم کرد.
تحلیل فاندامنتال کیفی
«تحلیل فاندامنتال کیفی» (Qualitative Fundamental Analysis) مربوط به ماهیت یا استانداردها است و عددی نیست. بنیادهای کیفی کمتر ملموس هستند. این تحلیل بنیادی ممکن است شامل کیفیت مدیران کلیدی یک شرکت، شناسایی نام تجاری، حق ثبت اختراع، فناوری انحصاری آن و… باشد.
بنیادهای کیفی مهمی که همواره برای هر شرکت باید در نظر داشت، به شرح زیر هستند:
- مدل کسبوکار: شرکت دقیقاً چه کاری انجام میدهد؟ به نظر میرسد پاسخ به این پرسش آسان نیست. اگر مدل کسبوکار شرکتی مبتنی بر فروش غذای آماده باشد، آیا درآمد خود را از این طریق به دست آورده است؟ یا فقط هزینههای حق امتیاز و سرقفلی را پرداخت میکند؟ بنابراین، مدل کسبوکار یک پارامتر مهم در تحلیل فاندامنتال است.
- مزیت رقابتی: موفقیت طولانی مدت یک شرکت عمدتاً به دلیل داشتن مزیت رقابتی و حفظ آن است. مزیتهای قدرتمند رقابتی، مانند نام تجاری و سلطه بر بازار، همانند ایجاد خندقی است که رقبا را از شرکتهای دارای آنها دور نگه میدارد. وقتی یک شرکت میتواند به یک مزیت رقابتی دست یابد، سهامداران آن میتوانند برای دههها حاشیه سود دقیقاً چیست؟ سود خوبی دریافت کنند.
- مدیریت: برخی معتقدند که مدیریت مهمترین معیار سرمایهگذاری در یک شرکت است. این گفته منطقی است؛ اگر رهبران شرکت نتوانند به درستی برنامهها را اجرا کنند، حتی بهترین مدل کسبوکار نیز محکوم به شکست است. گرچه دیدار با مدیران و ارزیابی واقعی آنها برای سرمایهگذاران خرد دشوار است، اما میتوان با مراجعه به وبسایت شرکت، سوابق اعضای هیئت مدیره را بررسی کرد.
- راهبری شرکتی: راهبری شرکتی سیاستهای اعمال شده در یک سازمان را نشان میدهد و مبیّن روابط و مسئولیتهای بین مدیریت، مدیران و سهامداران است. این سیاستها همراه با قوانین و مقررات شرکت در اساسنامه شرکت و آییننامه آن تعریف و تعیین میشود. افراد تمایل دارند با شرکتی تجارت کنند که از نظر اخلاقی منصف باشد و شفاف و کارآمد اداره شود. به ویژه باید توجه کرد که آیا مدیریت به حقوق سهامداران و منافع آنها احترام میگذارد یا خیر.
همچنین، در نظر گرفتن صنعت یک شرکت، پایگاه مشتریان، سهم بازار در بین شرکتها، رشد کل صنعت، رقابت، مقررات و چرخههای تجاری عوامل مهم دیگری هستند که باید در نظر داشت. داشتن اطلاعات درباره نحوه کار صنعت درک عمیقتری از سرمایه مالی شرکت به سرمایهگذار خواهد داد.
مؤلفههای تحلیل فاندامنتال چه هستند؟
تحلیل فاندامنتال از سه مؤلفه اصلی تشکیل شده است:
- تحلیل اقتصاد
- تحلیل صنعت
- تحلیل شرکت
تحلیل فاندامنتال یک رویکرد کاملاً جامع است که نیاز به دانش عمیق در مورد حسابداری، مالی و اقتصادی دارد. به عنوان مثال، تحلیل بنیادی مستلزم توانایی خواندن صورتهای مالی، درک عوامل اقتصادی کلان و دانش تکنیکهای ارزیابی است. در درجه اول، پیشبینی رشد آینده به دادههای عمومی مانند درآمد گذشته و حاشیه سود یک شرکت متکی است.
مراحل بررسی وضعیت شرکت ها در تحلیل فاندامنتال
گزارش های تحلیل بنیادی براساس اطلاعات واقعی و دقیق گذشته و شرایط فعلی تهیه میشود. خریدار سهام با توجه به رویدادها و آمار واقعی و با استفاده از دانش و تجربه خود استراتژی مشخصی استخراج کرده و بازار را پیش بینی میکند.
مراحل تحلیل فاندامنتال بورس
۱. بررسی وضعیت اقتصاد کلی کشور
وضعیت اقتصادی کشور می تواند روی بازار بورس تاثیر داشته باشد به همین دلیل نیاز است که ابتدا وضعیت اقتصاد کلی کشور در تحلیل فاندامنتال یا تحلیل بنیادی مورد بررسی قرار گیرد. در بررسی وضعیت اقتصاد کلی کشور مواردی همچون این که آیا شرایط کلی کشور برای سرمایه گذاری در بازار بورس مناسب است، نرخ های بهره در حال افزایش یا کاهش است، آیا تورم تاثیری دارد، آیا تراز تجاری کشور مطلوب است و آیا عرضه ی پول به صورت انبساطی انجام می شود یا بصورت انقباضی.
تحلیل گران این موارد را مورد بررسی قرار می دهند و بررسی می کنند که آیا شرایط اقتصادی کشور چقدر روی وضعیت اقتصادی شرکت تاثیر می گذارد.
۲. بررسی صنعت شرکت مربوطه
در گام بعدی در تجزیه و تحلیل شرکت ها در تحلیل فاندامنتال شما باید وضعیت صنعت شرکتی که می خواهید سهام آن را خریداری کنید را مورد بررسی قرار دهید. نکته ای که در این باره وجود دارد این است که شرکتی که می خواهید سهام آن را خریداری کنید وضعیت صنعت خوبی داشته باشید زیرا در غیر این صورت شما نمی توانید روی سهام این شرکت حساب کنید. زیرا حتی اگر بهترین سهام این شرکت را نیز خریداری کنید نمی تواند بازده مناسبی دریافت کنید.
در این باره جمله ی معروفی در بازار بورس وجود دارد که می گوید سهام ضعیف در صنعت قوی بهتر از سهام قوی در صنعت ضعیف است.
۳. تجزیه و تحلیل شرکت
پس از این که شما وضعیت اقتصاد کشور و همچنین صنعت شرکتی که می خواهید سهام آن را بخرید را مورد بررسی قرار دادید نوبت به بررسی شرکت می رسد که می خواهید در آن سرمایه گذاری کنید، در این مرحله از تجزیه و تحلیل شرکت ها که در تحلیل فاندامنتال انجام می شود، صورت های مالی شرکت را مورد بررسی قرار دهید تا بتوانید به نسبت مالی سودمندی برسید.
۴. تعیین وضعیت سهام شرکت
در نهایت نوبت به این می رسد که شما سهام شرکتی که می خواهید آن را خریداری کنید را مورد ارزیابی قرار دهید شما باید بررسی کنید که آیا قیمتی که برای سهام شرکت مورد نظر در نظر گرفته شده است درست یا خیر. برای این که بتوان ارزش سهام یک شرکت را مورد ارزیابی قرار داد راه های زیادی وجود دارد و می حاشیه سود دقیقاً چیست؟ توانید از الگوهای مختلفی برای انجام این کار استفاده کنید که در ادامه این الگو را مورد بررسی قرار می دهیم:
الگوهای سود سهام : شما با استفاده از الگوی سود سهام می توانید به ارزش فعلی سود سهام شرکتی که می خواهید سهام آن را خریداری کنید پی ببرید.
الگوهای دارایی : همان طور که از نام این الگو مشخص است، این الگو ارزش دارایی یک شرکت را مورد بررسی قرار می دهد.
الگوهای عواید : در نهایت نوبت به الگوهای عواید می رسد که شما می توانید با استفاده از الگوهای عواید ارزش فعلی عواید مورد انتظار شرکت را مورد بررسی قرار دهید.
تجاری سازی ایده، فناوری و محصول
تجاری سازی Commercialization فرایند معرفی یک محصول یا خدمت به صورت قابل دسترسی در بازار نهایی است. این مفهوم به طور ضمنی بر ورود به بازارهای انبوه دلالت دارد و شامل حرکت از آزمایشگاه به عرصه تجاری است.
برای ارزیابی تجاریسازی یک محصول جدید و به طور خاص تجاریسازی یک محصول مبتنی بر فناوری معیارهای متعددی توسط محققان گزارش شده است. اما در یک چارچوب کلی باید تجاریسازی محصولات مبتنی بر فناوری را در قالب چهار معیار اصلی شامل بازارپذیری، امکانپذیری تجاری، رقابتپذیری فناوری، و توانمندی تحقیق و توسعه مورد بررسی قرار داد.
برای کالاهای دانشی که سهم نوآوری در آنها بالاست، ریسک تجاریسازی به مراتب بالاتر از کالاهایی است که شناخت کافی از آنها در بازار و جامعه وجود دارد. کالای با سطح فناوری بالا معمولاً از یک سو با حاشیه سود بالا و از سوی دیگر با ریسک سرمایه بالا همراه است. در مقابل، کالای با سطح فناوری متوسط یا پایین معمولا حاشیه حاشیه سود دقیقاً چیست؟ سود کمتری دارد. ولی به دلیل عواملی چون شناخت کافی مصرفکننده از کالا، تبلیغات کافی، استانداردسازی، خدمات پس از فروش و مواردی از این دست از حاشیه امنیت بیشتری در بازار مصرف برخوردار است تجاری کردن ایده، فناوری، محصول یا خدمت جدید نیازمند دانش و تخصص ویژهای است که در این مقاله تشریح شده است.
تعریف تجاری سازی
در فرهنگ هریتج،تجاری سازی به معنی «به کارگیری روشهای کسب وکار به منظور سود» آمده است. راهکار ورود به دنیای کسب وکار امروزی فن آوری است وکلید فن آوری،تجاری سازی و ارزش افزوده ناشی از آن است.تجاری سازی،فرآیند تبدیل فن آوریهای جدید به محصولات موفق تجاری است و دربرگیرنده آرایههای مختلفی از فرآیندهای مهم فنی،تجاری ومالی است که باعث تبدیل فن آوری جدید به محصولات یا خدمات مفید میشود.
تجاریسازی عبارتست از فرایند معرفی یک محصول جدید یا روش تولیدی جدید به عالم تجارت، طوری که آن محصول یا روش جدید در بازار قابل دسترسی باشد. کلمه تجاریسازی اغلب در رابطه با ورود محصول به بازارهای انبوه مصداق پیدا میکند. با اینحال در برخی مواقع انتقال ایده از آزمایشگاه به بازارهای محدود نیز ذیل مفهوم تجاریسازی قرار میگیرد. فیلیپ کاتلر
تجاری سازی فرآیند تبدیل ایدهها و اختراعات به محصولات و یا خدمات قابل عرضه در بازار و در نتیجه ایجاد شغل و تولید ثروت است. واژه تجاری سازی ،واژهای سهل و آسان است، سهل از این بابت که هر کسی با کمترین دانش اقتصادی میداند که هر کالایی پس از تولید باید راه خود را به بازار و مصرفکننده باز کند. اما فرآیندی بسیار پیچیده، فنی و چالشی است. برای کالاهای دانشی که سهم نوآوری در آنها بالاست، ریسک آن به مراتب بالاتر از کالاهایی است که شناخت کافی از آنها در بازار و جامعه وجود دارد.
تجاری سازی ایده
یکی از مسائل مهم که ذهن بسیاری از پژوهشگران کارآفرین را به خود مشغول میسازد، چگونگی تجاریسازی یک ایده خاص است. یک ایده چگونه پدید میآید؟ آیا ایدهای که به ذهن خطور کرده است، از ارزش کافی برخوردار بوده و میتوان بر اساس آن محصول یا خدمتی واجد شرایط به بازار معرفی نمود؟ مهمترین جنبههای تجاریسازی ایده که میبایست به آنها توجه شود، کدام است؟ آیا تجاریسازی ایده با تولید محصول نهایی پایان میپذیرد؟ اینها نمونهای از سؤالاتی است که میتواند پیرامون بحث تجاریسازی یک ایده ذهنی مطرح گردد.
در پاسخ به این سؤال باید گفت که ارزش یک ایده و دنبال نمودن آن منوط به کاربرد عملی آن است؛ در واقع، اگر ایده شما بتواند به چیزی عملی تبدیل شود، ارزش پیگیری و به سرانجام رساندن را دارا خواهد بود. ایدههای بزرگ، معمولاً در نتیجه محدودیتهای موجود در مسیر پیشرفتهای مستمر و یا شناخت یک شکاف دانشی در حوزههای مختلف تراوش میگردد و در نهایت میتواند دسترسی به یک راه حلی مفید را فراهم نماید. البته باید همواره این نکته را در نظر داشت که به منظور یافتن یک راهکار عملی برای ایدهها، انجام آزمایش، اعتبارسنجی و در نهایت توسعه مبتنی بر ایده الزامی است.
تجاری سازی فناوری
فناوری در رده محصولات صنعتی قرار داشته و بازاری که در آن عرضه کنندگان فناوری و خریداران باهم در تعامل میباشند جزء بازاریابی صنعتی یا به عبارت دیگر بین شرکتی محسوب میشود. محصولات صنعتی، محصولاتی هستند که توسط شرکتها و سازمانها به قصد استفاده در فرآیند تولید محصول نهایی و یا هدایت و راه اندازی عملیات خریداری میشوند. کالای صنعتی نه بعنوان یک شیء تعریف نشده بلکه آن را به عنوان مجموعه پیچیدهای از روابط اقتصادی، فنی، حقوقی و فردی بین خریدار و فروشنده تعریف مینمایند.
فرآیند توسعه فناوری و تجاریسازی سه مرحله دارد:
- تکوین علم جدید
- تبدیل علم به فناوری
- تبدیل فناوری به محصول
از آنجایی که نوآوری و خلق فناوری جدید بر پایه دانش موجود اتفاق میافتد، توسعه فناوری بستگی فراوانی به دانشمندان و مهندسانی دارد که از دانش موجود مطلع بوده و به ایدهها و یافتههای محققان دیگر دسترسی دارند. هرچه گستره دانش کارکنان فنی و دسترسی آنان به نتایج کار محققان دیگر بیشتر باشد احتمال دستیابی آنان به فناوریهای جدید که اساس محصولات موفق خواهند بود بیشتر میشود. انتقال فناوری لازمه توسعه فناوری است.
پس از توسعه فناوری به تجاریسازی فناوری نیازمندیم. تجاریسازی تبدیل فناوریهای جدید به محصولات تجاری موفق است. این پروسه شامل فعالیت هایی از قبیل ارزیابی بازار، طراحی محصول، مهندسی تولید، مدیریت داراییهای فکری و حقوق معنوی، تکوین استراتژی بازاریابی، تامین سرمایه و آموزش نیروی حاشیه سود دقیقاً چیست؟ کار میشود.
تجاریسازی محصول
فرآیند توسعه محصول جدید شامل فعالیتها و تصمیماتی است که از مرحله ایجاد ایده تا ورود محصول به بازار را در بر میگیرد. برای اغلب شرکتهایی که میخواهند نوآور باشند و عموماً در زمینه توسعه محصول جدید فعالیت میکنند، نقطه شروع، ایجاد یک فرایند توسعه محصول جدید یا بازنگری در آن میباشد. تا به حال مدلهای متفاوتی برای فرایند توسعه محصول جدید ارائه شدهاست. مدلهای معرفی شده، شناسایی مشکلات در هر مرحله را ممکن میسازد. انگیزه اصلی محققان در ارائه رویکردها و مدلهای متفاوت عمدتاً بهبود مواردی مانند کنترل زمان، هزینه، کیفیت، عملکرد و در کل بهبود خروجی محصول جدید برای کسب و بهرهگیری از فرصتهای پیش رو میباشد.
با توجه به تغییرات شگرفی که در دهههای اخیر در حوزه بازاریابی کسبوکار ایجاد شده است، دیگر نمیتوان به استراتژیهای سنتی برای موفقیت در بازار شدیداً رقابتی امروزی اکتفاء نمود. متناسب با تغییرات سریع و بنیادینی که در بازار جهانی ایجاد شده است، مفاهیم جدیدی برای سازمانها اهمیت پیدا کردهاند که ضامن بقاء و رشد آنها در میدان رقابت تنگاتنگ با شرکتهای رقیب میباشند. از جمله مفاهیم مورد توجه برای صنایع و سازمانهای تجاری، توسعه محصول جدید است که توجه بسیاری از مدیران را به خود جلب نموده است. توسعه محصول جدید یکی از مفاهیم رایج و تاثیرگذار در کسبوکارهای مختلف میباشد. این مفهوم در سالهای اخیر بیش از گذشته مورد توجه مدیران ارشد سازمانهای پیشرو قرار گرفته است و متخصصان و کارشناسان آکادمیک نیز تحقیقات متعددی در رابطه با توسعه محصول جدید و عوامل موفقیت یا شکست آن انجام دادهاند
تجاریسازی خدمات
توسعه خدمات جدید یکی از مباحث روز دنیای بازاریابی و کسبوکار میباشد. علیرغم پذیرش موضوع تجاریسازی از سوی محققان، شواهد متعدد از سراسر دنیا حاکی از آن است که هرچند تعداد کثیری از تحقیقهای ازنظر فنی موفق بودهاند اما تنها درصد اندکی از آنها درزمینه تجاریسازی به موفقیت دست یافتهاند که این امر نشان دهند پیچیدگی فرآیند تجاریسازی میباشد.
تجاریسازی فناوری نقشی بسیار حیاتی در توسعه اقتصادی ایفاء مینماید. در واقع، تجاریسازی فناوری، فرآیند تبدیل ایده به یک کسبوکار و در نتیجه ایجاد شغل و تولید ثروت است و از همین رو موفقیت در تبدیل یک ایده ذهنی به محصول یا خدمت و ورود آن به بازار، در گرو اجرای دقیق و موفق فرآیند تجاریسازی خواهد بود.
منابع فناوری یک کمپانی تاثیر بسزایی بر موفقیت توسعه محصولات جدید دارد. با این حال، تجاریسازی فناوریهای جدید اغلب در بازارهای اشتباهی انجام میشود. در واقع، یکی از مهمترین دغدغههای صنایع این است که چگونه یک محصول یا فناوری جدید را تجاری نمایند.
خلاصه و جمعبندی
تجاری سازی نقطه عطف فرایند تبدیل یک ایده خلاقانه به محصول یا خدمت نهایی در بازار است. دیدگاههای متعددی در زمینه این مفهوم وجود دارد. دیدگاه حاشیه سود دقیقاً چیست؟ اول نظر متخصصانی است که تجاریسازی را به صورت یک زنجیره متصل به هم از خلق ایده تا فروش و به کارگیری فناوری توسط مشتری نهایی در نظر میگیرند. در این چارچوب بازاری کردن محصول معمولاً به عنوان فرایند ایجاد محصولی که مناسب برای بازاری خاص با قیمت قابل قبول که میتواند نیازهای بازار را مرتفع سازد، تعریف میشود.
متخصصان طرفدار دیدگاه دوم، آن را مترادف با انتقال فناوری قلمداد کرده اند. به عنوان مثال برخی محققین تجاریسازی فناوری را استانداردسازی عملیات تولید به منظور ارائه و انتقال دانش به سایرین دانسته و آن را انتقال دانش و فناوری از یک فرد یا گروه به فرد یا گروه دیگری به منظور استفاده از آن در نظام، فرایند، محصول و یا یک روش انجام کار تعریف کرده است. از این دیدگاه تنها فناوری از مرکز تحقیقاتی به صنایع موجود یا کسبوکارهای جدید انتقال مییابد.
دیدگاه سوم به متخصصان حوزه بازاریابی و یا توسعه محصول جدید در شرکتها اختصاص دارد. این متخصصان تجاریسازی را آخرین فعالیت چرخه توسعه محصول جدید قلمداد میکنند. از معروف ترین افراد طرفدار این دیدگاه، میتوان به فیلیپ کاتلر اشاره نمود. از دیدگاه کاتلر تجاریسازی فرایندی است که آخرین مرحله از فرایند توسعه محصول جدید را شامل میشود. از این دیدگاه ایده تولید محصول جدید از مراحل مختلف عبور کرده و در طی این مراحل شرکت بررسی میکند که این ایده باید بیشتر توسعه یابد یا اینکه فرایند توسعه آن متوقف شود. اما در مرحله تجاریسازی، محصول برای ورود به بازار آماده میگردد. در این مرحله مدیریت شرکت باید تصمیم بگیرد که چه زمانی، کجا، به چه کسی و چگونه محصول را معرفی نماید
دیدگاه شما